پناهگاه
- نوشته پروفسور بارتوش پوساتسکی
انسان خانهها میسازد تا خاطرات و رؤیاهای خود را در آن محصور کند، حتی اگر بداند که در نهایت فراموش خواهند شد.
گابریل گارسیا مارکز، صد سال تنهایی، 1967
تمام آنچه یک انسان دارد، ردپایی است که از خود بر روی زمین میگذارد؛ ردپای کوچکی که میگوید او اینجا بود، زندگی کرد و عشق ورزید.
کورمک مککارتی، جاده، 2006
پروژه «پناهگاه» بر نیاز بنیادی و جهانی انسان به داشتن فضای شخصی متمرکز است؛ نیازی به اهلی کردن و خصوصیسازی فضا، هم از لحاظ مادی و هم نمادین. این پروژه تنها به جنبههای کاربردی و مهم اما سطحیِ تبدیل فضاهای فیزیکی به ماشینهایی برای حفظ وجود زیستی نمیپردازد. بلکه وجه نمادینتر و معنادارتر این پروژه، در عمل تصاحب شخصی و ذهنی یک قطعه خاص از فضا، همراه با آداب و حرکات کوچکی است که ردپای خود را بر بافت واقعیت میگذارند. این اعمال، با آگاهی کامل از ناپایداری و زودگذر بودنشان، با نوعی ایدهآلیسم ناامیدانه آغشته شدهاند. آنها نشان از مبارزهای زیبا، اما بهطور بنیادین بیسرانجام و محکوم به شکست، برای حفظ خاطره و معنا بخشیدن به تجربههای شخصی دارند.
در این حرکات ظاهراً پیشپاافتاده و بقایای آنها، حقیقت وجود هر فرد نهفته است. اینجاست که رد پای حضور انسان در معنایی عمیقاً انسانگرایانه پیدا میشود و از طریق آنها، انسانیت فرد، که بسیار فراتر از بُعد زیستی است، آشکار میگردد. از همین بقایای اندک است که یک ناظر دقیق میتواند داستان آنها را برای خود و جهان تعریف کند. زیرا این داستان را نمیتوان بهصورت مستقیم خواند؛ چرا که همیشه با الفبای خصوصی نوشته شده و بنابراین، همواره بهصورت یک سایه باقی میماند. اما آیا تمام تجربههای ما چیزی جز سایهها هستند؟ آیا سایهها عناصر بنیادی حافظه ما نیستند و آیا ادراکات ما که از آنها تصویر واقعیت را میسازیم، چیزی جز تصاویری از این سایهها نیستند که بر پردهی آگاهی ما میافتند؟
و با این حال، اهمیتی ندارد که این ادراکات، ناپایدار و سیال هستند؛ زیرا همهی هستی ناپایدار و سیال است. اینکه زمان، ردپای هر یک از ما را پاک میکند، همانگونه که باد ردپاها را در برف از بین میبرد، تنها بازتابی از یک حقیقت کلی است که جوامع مدرن تلاش میکنند آن را نادیده بگیرند. این حقیقت چیزی است که مدل فرهنگی و اجتماعی مصرفگرا سعی دارد تا حد امکان از افق تجربههای روزمره دور نگه دارد. از این منظر، به نظر میرسد که خواندن دقیق نشانههای حضور دیگران، بدون توجه به اینکه آنها چه کسانی هستند، از کجا آمدهاند یا به کجا میروند، امری حیاتی است. مهربانی نسبت به ناپایداری بهعنوان وظیفهای برای همه موجودات گذرا پدیدار میشود و تنها راه برای لحظهای حفظ غنای حضور گذشته در لحظهی درخشش آگاهی است.
پروژه «پناهگاه» با الهام از بحران انسانی مهاجرت که در جنگلها و باتلاقهای مرز شرقی لهستان و همچنین مرز شرقی اتحادیه اروپا در حال وقوع است، شکل گرفته است. این بحران یک استثنا نیست؛ در واقع، تنها بازتابی، و البته بازتابی مهم، از یک بحران جهانی است. حضور مناظر باریک و مشخص جنگلهای لهستان در تصاویر، نهتنها حرکتی برای تأیید واقعیت موقعیتهای به تصویر کشیدهشده است، بلکه تلاشی برای لنگر انداختن آنها در یک زمینه آشنا و از نظر بصری اهلی شده است. زمینهای که داستانهای بسیاری در آن جای دارند، اما این داستان خاص، جدید و تا حدی ناسازگار است. بدون تصور آن، نمیتوانیم برای آن و قهرمانانش جایی در حافظه و قلبمان پیدا کنیم.
بارتوش پوساکی، اوپوله، 26.08.2024
پروژه «پناهگاه» یک پروژه باز است. در حال حاضر، این پروژه شامل شش جعبه نوری به ابعاد 25 × 25 سانتیمتر، 26 عکس در اندازههای مختلف، یک پروجکشن ویدئویی و یک اجرای سمعی-بصری است. آثار مجموعه «پناهگاه» در نمایشگاههای گروهی و انفرادی در لهستان، آلمان، فرانسه، ایتالیا، جمهوری چک، اسپانیا و ایران به نمایش درآمدهاند.