از مکتب قهوه خانه ای تا پرسه در کافه-بررسی نقاشی های راشین قربی

  • به قلم بهنام شاه حسینی؛ نویسنده مهمان
  • منتشر شده در دومین شماره مجله بین المللی آرتیستم.
  • برای دریافت فایل کامل مقاله حاوی تمام تصاویر به [این لینک] مراجعه کنید.

چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم/ که قطره‌ای ز زلالش به کام ما افتد

خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز/ کزین شکار فراوان بدام ما افتد  (حافظ)

هیچ چیز این روزها مانند گذشته نیست. اما برای من خاطره نقالی‌های دوران کودکی جور دیگری زنده شد. با دیدن اولیاء و اشقیای جدید در تابلوهای راشین قربی! و روایت او چون روایت نقالان بیشتر در بستر خیال است تا دیده. خیالی که می‌توان دید و باور کرد.

خیال، راهی از درون خود، به خاطره‌ی جمعی

خیال راهش را از خاطره ناخودآگاه باز می‌کند. هر چه قدر به آن دل بدهی، بیش‌تر به دوردست‌ها می‌بردت. واین البته به موضوع و مفهوم فکری ما وابسته نیست. یعنی این نیست که موجودات و فضاهای عجیب، فراواقعی باشند. بیشتر آن‌چه که هر روز هم می‌بینیم هم در خیال است و می‌تواند با خیال درآمیخته شود.

این خاطره جمعی و ناخودآگاه اگر کمی آزاد شود، کار خودش را می‌کند. (1) ساختارهایی که از این ناخودآگاه جمعی پی‌افکنده می‌شوند، ریختی همگون دارند و در عین حال فردیت هنرمند در آن‌ها کاملا مشهود است. این تمام چیزی است که در مقایسه آثار قربی با نقاشی قهوه‌خانه‌ای می‌توان فهمید. (2)

خیال هیچ چیز را در گرو خود نمی‌گذارد. ایسم‌ها و رویکردهای فروشگاهی (Marketing) هر دو جان هنرمند را در گروی خود می‌گیرند. ایسم‌ها برای تاریخ خوبند نه برای هنرمندان. به این ایسم‌ها اگر رو بدهی، تبدیل به ایدئولوژی‌های جدید می‌شوند و هنرمند را به برده تبدیل می‌کنند. کاری که برای زیست هنرمند است، می‌شود بردگی برای هیچ. مصرف بی‌رویه این خطوط و ایسم‌ها و بی‌توجهی به فردیت هنرمند و پیوست او با دارایی‌اش (ناخودآگاه فردی و جمعی او) همه چیز را به باتلاق ابتذال می‌کشاند.

اما کار قربی نقاشی قهوه‌خانه‌ای نیست! هیچ بینده‌ای اینطور نمی‌بیند و همین کار او را ویژه می‌کند و در زمان حال می‌گذارد. این ساختار در نقاشی او پنهان است. حتی پنهان از خودآگاه خودش. پرهیز از خودآگاهی که آن هم، ناخودآگاه است. تنها خودآگاهی او، تسلط او به فن نقاشی و طراحی، توجه‌اش به پیرامون و بی‌توجهی‌اش به ایسم‌ها و جریان‌هاست. (3)

راشین قربی-rashin ghorbi

نقش‌های شمشیر بدست قهوه‌خانه و چهره‌های ناآرام بی‌سلاح کافه

با دیدن آثار راشین قربی، پنداری نقاشی قهوه‌خانه‌ای را در زمان حال می‌بینم – که بی‌نقال – خود، فریاد می‌زنند. هرچقدر در نقاشی قهوه‌خانه‌ای چهره‌ها آرام‌اند – اگرچه با ابزار و یراق و اسلحه – و از روی نام‌ها و اشارات بیان موضوع می‌کنند، چهر‌ها در کارهای قربی، شخصیتی بیانگرا و پرسر و صدا دارند. او نقاشی قهوه‌خانه‌ای را تقلید نمی‌کند، نه از محتوا و نه در بیان. اما ساختار و شاکله همان است. بن‌مایه‌ای که بسیاری در وام‌گرفتن از گذشته نقاشی ایرانی راهی به خطا رفتند و با قلم‌گیری و صورت ظاهر، کاریکاتوری غلط‌انداز را نمایاندند. اما شاید او با بی‌بازسازی گذشته – در مورد نقاشی قهوه‌خانه‌ای – چنین کرده‌است. آثار او ادامه نقاشی قهوه‌خانه‌ای نیست. مدرن شده آن هم نیست. بلکه خود اوست که در رشته‌ی هنر ایرانی قرار دارد.

اما این رشته چگونه تافته شده است؟! چندین دلیل وجود دارد؛

قضاوت و بی‌قضاوتی

– یک رکن اساسی که در جان نقاشی ایرانی تنیده شده و مانند رشته‌یی محکم آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد، بی‌قضاوتی‌ست. بی‌قضاوتی دانشی‌ست که فهم در آینده دارد. چون از فرجام دیگران بی‌خبریم، بهتر این است که بی‌قضاوت باشیم. هنگامی که اتفاقی افتد و ما مطلع شویم، دچار بی‌خردی و قضاوت می‌شویم. وای بر آنکه روی دهد و… و جهانی پر از اضداد، که جمع نمی‌شود. (4)

همه موجودات در زیستی جهان به اصل همگان باز می‌گردند. این طور که بی‌قضاوت بنگریم چهره‌ها شبیه به هم‌اند. و این نفی فردیت نیست.

این همان کوزه‌هایی است که خیام گوید: …. می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش. این همان نوع بشر است که نمی‌دانیم محل اختلافش چیست و کجاست. اما هر چه به این زیست نزدیک شویم، به نوع هم نزدیک شده‌ایم و اختلاف در زمان کمتر می‌شود. انگار که زمان همه دوران بر روی هم می‌افتد و گذشته در آینده مقرر می‌شود. (4) برای هر نقاش هم طوری‌ست که می‌بیند و از الگوی خاص خود استفاده می‌کند. در آثار قربی،  همه به نوع پرآشوب خود در «زمان روی هم افتادگی» نزدیک شده‌اند و اینگونه جمعیتی پدیدآمده‌اند.

قربی همه شخصیت‌ها را طوری اغراق می‌کند که همه شبیه به هم می‌شوند- جز آن‌که در برخی موارد برای افراد خاص(قهرمان اثر) استثناء قایل می‌شود- . یا همه فریاد می‌زنند و یا بر سر چیزی گفتگو می‌کنند. حاصل این همه هیجان یک سکوت است در آخر. تندبادی ست که فرو نشسته و خرابی برجای گذارده است که باید با رنج و حوصله بازسازی شود. او قهرمانان خود را در آنجا (اثر) تنها می‌گذارد تا رو در روی این فاجعه قرار گیرند. آنان مانند پرده‌های قهوه‌خانه‌ای یا قربانی و مظلوم‌اند اما سربلند و یا فاتح‌اند و بی‌اعتنا! زیرا همه چیز در این‌جا یکدیگر را خنثی می‌کند و سرآخر سکوت است که برجای می‌ماند. همه این‌ها اثرات بی‌قضاوتی‌ست که از مساله زمان منتج می‌شود.

– رکن دیگر اما در ساختار آثار او و روی هم افتادگی بی‌تقلید و حیرت‌انگیزاش به نقاشی قهوه‌خانه‌ای‌ در تراکم اشخاص و چهره‌ها است.

بسیاری کوشیده‌اند از این روی هم افتادگی پرهیز کنند و اینطوری داغ تقلید بر پیشانی خود نبینند. گروهی دیگر با کولاژهایی از گذشته و وصله‌هایی از هنر مدرن، کارهایی کردند که عقیم ماند. برخی نیز اشاراتی از هنر خاورمیانه‌ای را در قالب نو ریختند ولی نتیجه‌اش جز فلسفه‌بافی نبود. مشتاقان همه این دسته‌ها بعد از چندی دلسرد شدند و حالا سکوتی برآمده و این شاید بهتر است. بهتر است که در این فاصله تاریخی فقط کار کنیم و کار کنیم. آنوقت پیدا می‌شود آن چیزی که که با صداقت، روح زمانه ما باشد که از فردیت نقاشان نمو کند. کسانی بوده‌اند که چنین کرده‌اند و کسان دیگری نیز خواهند آمد که چنین کنند. (5)

تراکم چهره‌ها در کارهای قربی با تصویری عکس‌گونه جور در نمی‌آید. این نمای دیدگانی از گروه‌کردن آدم‌ها بدست می‌آید. گروهی که وجه اشتراکشان تا حدی است که آن‌ها را تا این حد به یک سطح از نقطه نظر نزدیک می‌کند. حتی در بعضی از کارها که تعدادی در دورتر و کوچکتر شده‌اند هم رنگ‌ها و فرم ها به کمک می‌آیند و پیوند اشخاص را بیشتر می‌کنند. به نظر می‌رسد آثار اخیر او به مرور پخته‌تر شده‌است. او پلان‌بندی را در کار خود استوارتر و فضاسازی بهتری انجام می‌دهد. همچنین شخصیت‌ها در آثارش دارای جسمیت بیشتری شده‌اند.

دیگر آن‌که شخصیت‌ها و عناصر در هر دو (آثار قربی و نقاشی قهوه‌خانه‌ای) یا حول محور اصلی ماجرا در گردش‌اند و یا از آن تبعیت می‌کنند. این کار هم به گروه‌کردن اشخاص کمک می‌کند و هم محوریت را قوت می‌بخشد. همه این‌ها در نقاشی قهوه‌خانه‌ای شده است.

اهمیت بن‌مایه و ساختار

حداکثر آثار راشین قربی با حداکثر نقاشی قهوه‌خانه‌ای قابل مقایسه است و نتیجه همین بوده است که در اینجا (به عنوان نمونه) آورده شده است.

راشین قربی-rashin ghorbi

 

مقایسه ساختار تصویری آثار قربی با نقاشی قهوه‌خانه‌ای نشان می‌دهد که تا چه حد جریان نقاشی قهوه‌خانه‌ای به آثار قربی نزدیک است. در حالیکه شیوه پرداختی متفاوت دارد. شیوه پرداخت متفاوت، جوهره‌ای هم‌ذات با نقاشی قهوه‌خانه‌ای را دارد با روایتی دیگر. روایتی از جنس زمان که دیگر نقاشی قهوه‌خانه‌ای نیست. امر قدسی نقاشی قهوه‌خانه‌ای در آثار راشین به زیر افکنده شده و بجای فروافتادن از بالا، اکنون از پایین به بالا می‌رود، با همه‌ی کژ و کوژ کردن اشخاص. البته این تطابق ساختاری، از موارد خاص است. همیشه اینطور نیست که یک ساختار دو بنیان مفهمومی را دنبال کند. ولی این تطابق ساختاری نتیجه یک سبک نیست، بلکه ریشه در یک سنت با رویکرد خلاقانه است.

اما در رنگمایه چنانچه در قالب سوم بررسی،‌ متوجه آن می‌شویم فاصله محسوسی قابل مشاهده است. رنگ‌ها در کارهای نقاشی قهوه‌خانه‌ای عموما گرم یا در تعادلی از رنگ‌های گرم و سرد است که ارزش رنگی متوسط را دنبال می‌کند ولی در کارهای قربی رنگ‌ها به سمت سردی گرایش دارند و ارزش‌ها با تضاد بیشتری نمایان است. البته رنگمایه‌های سرد را  تنها می‌توان به حال و هوای او در این دوره از زندگی‌اش نسبت داد.

دیگر این‌که آثار قربی روایت‌گر است. روایتگری سنت دیرپای نقاشی و دیوارنگاری ایرانی‌ست (7) که در کارهای قربی خودخواسته نمود پیدا می‌کند. روایت جمیعت کافه‌نشین، شب‌نشین و محافل دوستانه که برخلاف گذشته (در آثار نقاشی قهوه‌خانه‌ای) هدف مشخصی را دنبال نمی‌کند و این اوضاع زمان حال را حکایت‌گر است. آشوب نقاشی او برتافته از سردرگمی انسان معاصر است. آشوب در چهره‌ها و تجاوز اعضای بی‌تناسب به جایی که منتظرش نیستیم.

راشین قربی-rashin ghorbi

اما محل اصلی اختلاف این دو (نقاشی قهوه‌خانه‌ای و آثار راشین قربی) در استفاده از پرسپکتیو مقامی در بیشتر نقاشی قهوه‌خانه‌ای‌ست. قربی با شگردی پرخطر قهرمان خود – در پرسپکتیو مقامی – را با یک شعاع حفاظتی از دیگران و پرداختی متفاوت نشان داده‌است. خطر از این جهت که، کوچکترین بی‌احتیاتی تابلوی او را از لحاظ پرداخت شخصیت‌ها دوپاره خواهد کرد. ضمن اینکه به لحاظ مفهومی این سوال مطرح می‌شود؛ آیا قربی می‌خواهد قهرمان خود را در مقام قهرمانان اساطیری گذشته قرار دهد؟!!

نقل آخر

آخرین مکتب از نقاشی ایرانی که زنجیروار در تعامل با گذشته خویش بود و نوآوری های زمان خود را داشت، نقاشی قهوه‌خانه‌ای بود. نقاشی که بی‌قضاوتی نسبت به همه چیز  محور اساسی آن بود – همچنان‌که پیش‌تر در مکاتب گوناگون انجام شده بود-. اضافه بر این نگاه غیرناظر نقش بسیاری در این موضوع دارد. در آثار قربی اما هم نگاه ناظر وجود دارد و هم ناظران (افراد در تابلو) به ما می نگرند. آن‌ها (اشخاص در اثر) می‌گویند که ما از وحدت بر سر هر موضوعی عاجزیم و از قضاوت نیز، آیا شما می‌توانید؟!!

من با دیدن کارهای او به گذشته نمی‌اندیشم و می‌دانم که خط گذشته پای در آینده دارد. آینده‌ای که هر دم فرا می‌سد و جان می‌دهد مرا. چیزی است مانند امید که مایه زندگی‌ست. پنداری امید، وامی است که قربی از گذشته می‌گیرد به آنسوتر پرتاب می‌کند.

پانوشت‌ها


1) … با وجود این انرژی‌هایی که از تمایلات سرکوب شده ایجاد می‌گردد، برای خود، گریزگاهی، با سوق دادن نیروی انسانی به فعالیت‌های معنوی مانند (فعالیت‌های هنری، علمی، تکنیکی ادبی و…) می‌یابند. این حالت به «تصفیه» یا والایش نیروی انسانی معروف گشته است…/ ص 15 از کتاب ناخودآگاه و روانکاوی فروید/ تالیف ژان پل شاریه/ ترجمه دکتر سیدعلی محدث/ نشر نکته

2) از لحاظ روانشناسی اگر یک اندیشه فقط در ضمیر فرد واحدی پیدا شود وجود آن ذهنی است، اما تا حدی که آن اندیشه مورد تصدیق و موافقت دست‌جمعی عده نسبتا معتنابهی قرار گیرد، وجود خارجی و عینی نیز دارد./ ص4 کتاب روانشناسی و دین/ کارل گوستاو یونگ/ ترجمه فواد روحانی/ کتابهای جیبی و امیرکبیر

3) اما نه یک اثر زبان‌شناسی و نه یک نظریه زیبایی‌شناسی و نه یک کرده یا واقعیت معطوف به سلیقه، هیچ‌کدام نمی‌توانند کار نقد هنری را به تمامی انجام دهند. … برای لحظه به داوری بودلر در مورد دلاکراوا بیاندیشیم: جایی که اصل معنویت هنر مطرح است، درهمان‌جا سلیقه دلاکراوا از نظر تاریخی معین می‌شود؛ سلیقه‌ای که نه تنها از نئوکلاسیسیم به دلیل رمانتسیسم بودن تمیز داده می‌شود، بلکه برداشت تازه و بدیع‌اش از رمانتسیسم، در درون خود این جنبش نیز متمایز است. در همین جاست که فردیت و آفرینش هنرمند شناخته می‌شود…. / ص30 / تاریخ نقد هنر/ پروفسور لیونلو ونتوری/ ترجمه دکتر امیر مدنی/ موسسه علمی فرهنگی فضا

4) پس‌دانی: عقب‌ماندگی در خرد، وقوف بر امری پس از وقوع آن/ ص 214 بندهش هندی/ ترجمه رقیه بهزادی/ موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی

5) نویسندگان مختلف، اخیرا، منشا اجتماعی ضرباهنگهای قدسی زمان را روشن ساخته‌اند )مثلا  (Granet, Maussبا اینهمه انکار نمی توان کرد که وزن‌ و آهنگ‌های کیهان نیز در «کشف» و سازماندهی این نظام‌ها، نقشی غالب داشته‌اند. / ص366 / رساله در تاریخ ادیان/ میرچا الیاده/ ترجمه جلال ستاری/ انتشارات سروش

همچنین نگاه کنید به نظریات در باب زمان در فیزیک کوانتوم و نسبیت عام اینشتین

6) این همان سرچشمه هموارتر و تازه‌ای است که روح ایرانی از آن سیراب می‌شود تا هر بار که رشته تاریخ‌اش بریده می‌شود، رشته‌ها، هویت، یادگارهای اجداد و گنجینه‌هایی را که نیاکان برای‌اش به میراث گذاشته‌اند، بازیابد./ ص 78 / بت‌های ذهنی و خاطره‌ی ازلی/ داریوش شایگان/ انتشارات امیر کبیر

7) البته در کنار رمزپردازی و پرتره‌نگاری